وبلاگ

متن مرتبط با «خاطره ختنه» در سایت وبلاگ نوشته شده است

خاطره

  •   یک بار بطور اتفاقی یه کتاب کوچک چند ده  صفحه ای شاید سی چهل صفحه ای خریدم که در باره تک بیت های صائب بود. از خوندن این تک بیتها خیلی خوشم آمده بود.  یه چند وقتی بعد در یک کتاب فروشی چشم افتاد به دیوان کامل این شاعر که دو تا کتاب قطور بزرگ بود که شاید قطر هر کتاب هفت هشت سانتیمتر می شد. از بس از خوندن اون کتاب کوچک تک بیتها خوشم اومده بود که بلافاصله کتابها را خریدم. وقتی سر فرصت توی خونه کتابها و غزلیات را شروع به خواندن کردم چنگی به دلم نزد. هر چه بود همون تک بیتها بود.,خاطرة,خاطره اسدی,خاطره حاتمی,خاطره ها,خاطره پروانه,خاطره آمپول زدن,خاطرة قصيرة,خاطره ختنه,خاطره حجازی,خاطره شب زفافم ...ادامه مطلب

  • خاطره

  •       بچه بودم شاید حدود هفت هشت ساله یک روز پدرم  یه وسیله که شبیه اسباب بازی بود و بچه ها برایبالای آب موندن توی استخر ازش استفاده می کنن خریده بود و خونه آورده بود و می گفت می خوام ببرمت استخر. راستش تا اون سن  هنوز استخر نرفته بودم  ، حوض و اینطور چیزا دیده بودم ولی تصوری از استخر نداشتم.خلاصه چند روز تو خونه با اون بازی می کردیم که یه جمعه ای بابا گفت امروز بریم استخر. شاد و شنگول دستبابا رو گرفتیم رفتیم استخر ولی دم درش که رسیدم  دیدیم تعطیله. پدرم گفت عیبی نداره بیا جاش ببرمت سینما.         تا اون سن هنوز سینما هم نرفته بودم  تلوزیون داشتیم ولی سینم,خاطرة,خاطره اسدی,خاطره حاتمی,خاطره ها,خاطره پروانه,خاطره آمپول زدن,خاطرة قصيرة,خاطره ختنه,خاطره حجازی,خاطره شب زفافم ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها